preloader
به اندیشکده مطالعات فرانسه خوش آمدید

رسانه های فرانسوی چگونه به بازوی تبلیغاتی رژیم صهیونیستی تبدیل شدند؟

رسانه‌های جریان اصلی فرانسه در پوشش جنگ غزه، به‌رغم تغییرات ظاهری در لحن و ادبیات خود، همچنان چارچوب‌های مسلط گفتمان رسمی اسرائیل را بازتولید کرده‌اند. این پوشش رسانه‌ای بر حذف گزینشی اطلاعات، برجسته‌سازی روایت‌های دولتی، و ایجاد تقارن‌های کاذب میان قربانی و عامل خشونت استوار است. در نتیجه، افکار عمومی فرانسه با تصویری دست‌کاری‌شده از واقعیت مواجه شده که نه‌تنها ابعاد گسترده نقض حقوق بشر علیه فلسطینیان را پنهان می‌کند، بلکه تاریخ طولانی استعمارگری و خشونت ساختاری اسرائیل را نیز از چشم‌انداز عمومی حذف می‌نماید. این وضعیت نمایانگر روندی عمیق‌تر از انحطاط حرفه‌ای در روزنامه‌نگاری فرانسه و هم‌سویی آن با سیاست خارجی کشور است.

در ماه‌های میانی جنگ غزه، رسانه‌های جریان اصلی فرانسه ــ هم‌زمان با اتخاذ مواضعی اندکی انتقادی‌تر از سوی پاره‌ای دولت‌های غربی ــ ظاهراً توجه بیشتری به فاجعه انسانی در سرزمین‌های فلسطینی نشان دادند. این چرخش محدود اما صرفاً یک تاکتیک ارتباطی برای مدیریت فشار افکار عمومی در اوج کشتار بود و هیچ‌گونه فاصله‌گیری واقعی از رویکرد دیرینه طرفداری از اسرائیل را نشان نمی‌داد. رسانه‌های پرنفوذ فرانسه کوشیدند نوعی «انتقاد کنترل‌شده» را بازنمایی کنند، اما در عمل با مجموعه‌ای از سازوکارهای حرفه‌ای و گفتمانی، همان تغییر سطحی را خنثی کردند و چارچوب مسلط گفتمان اسرائیلی را بر پوشش خبری تحمیل نمودند.

این الگو، تقریباً در تمامی شبکه‌های تلویزیونی و رادیویی پرمخاطب فرانسه و نیز روزنامه‌های ملی از طیف چپ میانه تا راست افراطی مشاهده می‌شود و تنها استثنای مهم آن روزنامه کم‌نفوذ «اومانیته» است. ساختار رسانه‌ای فرانسه همچنان به گونه‌ای سامان یافته که روایت‌های مطلوب اسرائیل را تقویت کرده و دستور کار خبری را در جهتی مطلوب برای آن دولت شکل دهد.

تحریف از مسیر حذف اطلاعات

در مقطعی که ابعاد نسل‌کشی دیگر قابل انکار نبود ــ پس از تأیید کارشناسان برجسته مطالعات هولوکاست و نهادهای مستقل سازمان ملل و حتی اعتراض گروهی از شخصیت‌های یهودی اسرائیلی ــ جریان اصلی رسانه‌ای فرانسه آنتن خود را در اختیار چهره‌هایی قرار داد که به‌گونه‌ای ساختاری منکر واقعیت‌های میدانی بودند. مفسرانی چون کارولین فورست و ژرژ بن‌سوسان بدون چالش جدی فرصت یافتند دیدگاه‌های مبتنی بر انکار و تحریف را بازگو کنند؛ از ادعای مصادره کمک‌ها توسط حماس تا کوچک‌نمایی شمار قربانیان، آن هم در شرایطی که بسیاری از نهادهای مستقل، آمار واقعی را احتمالاً فراتر از ارقام رسمی می‌دانند.

این فضای رسانه‌ای امکان داد تا روایت‌های آشکارا ساختگی، از جمله داستان‌های تکذیب‌شده درباره «نوزادان سربریده»، بارها و بارها بازتولید شود. پژوهش‌های اخیر نیز نشان می‌دهد گزارش‌های خبری عمدتاً مبتنی بر نقل مستقیم از نخست‌وزیر اسرائیل یا ارتش این کشور بوده و این رویکرد به‌عنوان «بی‌طرفی حرفه‌ای» توجیه شده است؛ حال آنکه حذف گزینشی واقعیت‌ها، بخش مهمی از فرایند تحریف است.

نمونه بارز این حذف، سکوت کامل روزنامه پرنفوذ «لو پاریزین» درباره تحولات کرانه باختری طی یازده ماه بود؛ سکوتی که در عمل به پنهان‌سازی کارزار پاکسازی قومی در آن منطقه انجامید. همچنین در اوج حملات اسرائیل، بخش‌های خبری شبکه‌های عمومی فرانسه تنها چند دقیقه در روز به غزه اختصاص دادند؛ آن هم عمدتاً برای بازتاب دوباره روایت رسمی اسرائیل، در حالی که زمان قابل توجهی صرف موضوعات حاشیه‌ای و سرگرمی‌محور شد. این انتخاب‌های آشکارا هدفمند، در عمل نوعی سانسور ساختاری را رقم زد و کشتار هزاران غیرنظامی را از افق دید افکار عمومی حذف کرد، در حالی که پیش‌تر نیز از ورود خبرنگاران به غزه جلوگیری شده بود.

پاکسازی واژگانی و عادی‌سازی خشونت

رسانه‌های غربی به‌طور ساختاری در پنهان‌سازی جنایات اسرائیل نقش داشته‌اند؛ از حملات فراسرزمینی گرفته تا نقض‌های مکرر حقوق بین‌الملل و پیگرد قضایی رهبران اسرائیل در دادگاه‌های بین‌المللی. این پنهان‌سازی نه‌فقط با سکوت، بلکه از طریق «پاکسازی واژگانی» انجام می‌شود: نسل‌کشی «جنگ علیه حماس» نام می‌گیرد، استعمار به «تخلیه راهبردی» تقلیل می‌یابد، و حمله به مدارس و بیمارستان‌ها «هدف قرار دادن مواضع دشمن» معرفی می‌شود.

در این چارچوب، اسرائیل هرگز «نمی‌کشد»؛ فلسطینی‌ها «می‌میرند» یا «کشته می‌شوند». رسانه‌ها نیز از ۷ اکتبر به‌عنوان توجیه‌نامه دائمی دو سال خشونت استفاده کرده و آن را در قالب «حق دفاع» بازنمایی کرده‌اند. هم‌زمان، اسرائیل ــ با وجود کارنامه گسترده در زمینه نقض حقوق بشر ــ هرگز در پوشش خبری «دولت تروریستی» خوانده نمی‌شود؛ در حالی که این برچسب بی‌درنگ برای دشمنان آن به‌کار می‌رود.

استانداردهای دوگانه و تقارن‌های کاذب

نهادهای مطالعات رسانه‌ای در فرانسه بارها نشان داده‌اند که قاب‌بندی رسانه‌های بزرگ به‌شدت متمایل به اسرائیل است. مهمانان حامی فلسطین در برنامه‌های تلویزیونی معمولاً در اقلیت قرار دارند، سخنشان قطع می‌شود یا برچسب «حامی حماس» دریافت می‌کنند، در حالی که صداهای همسو با سیاست‌های اسرائیل به‌طور انحصاری و پیوسته برجسته می‌شود. این عدم توازن حتی در پوشش آزادی زندانیان نیز آشکار است: رسانه‌ها برای آزادی تعداد اندکی اسرائیلی فضایی احساسی و گسترده اختصاص می‌دهند، اما آزادی شمار بسیار بیشتری از فلسطینیان با لحنی سرد و زمان اندک بازنمایی می‌شود و آنان «زندانی» خوانده می‌شوند نه «گروگان»؛ حتی کودکانی که سال‌ها در بازداشت اسرائیل بوده‌اند.

این استاندارد دوگانه در ارزش‌گذاری جان انسان‌ها و درک «رنج» به‌وضوح در پوشش خبری مشهود است. در همین چارچوب است که «طرح صلح ترامپ» نیز بدون اشاره به نیازهای امنیتی فلسطینیان و بدون درخواست خلع سلاح اسرائیل، بازتابی مثبت می‌یابد؛ طرحی که نادیده می‌گیرد چه تعداد از قربانیان، غیرنظامیان بی‌سلاح فلسطینی بوده‌اند.

کاهش‌گرایی و حال‌گرایی رسانه‌ای

یکی از شگردهای محوری رسانه‌ها «فروکاستن همه‌چیز به حماس» و تقلیل جنایات اسرائیل به واکنشی به حوادث ۷ اکتبر است. این رویکرد، استعمار و خشونت چند دهه‌ای را محو می‌کند و زمینه تاریخی منتهی به حملات را حذف می‌سازد. چهره‌های رسانه‌ای با توسل به این کاهش‌گرایی، از پاسخ‌گویی درباره ریشه‌های اشغالگری طفره می‌روند و به جای بررسی تاریخ ۷۵ ساله پاکسازی قومی، بحث را به سطحی‌ترین ابعاد تقلیل می‌دهند.

در ادامه همین رویکرد است که رسانه‌های فرانسه، به‌جای پرداختن به نسل‌کشی در غزه، تمرکز خود را بر موضوعات داخلی مانند یهودستیزی در فرانسه یا حواشی سیاسی کوچک قرار دادند. تقارن‌سازی میان فلسطینیان قربانی و دولت اسرائیل، به‌عنوان قدرت اشغالگر، صرفاً بر نابرابری بنیادین این وضعیت سرپوش می‌گذارد.

سقوط حرفه‌ای و هم‌سویی ساختاری با سیاست رسمی

پوشش رسانه‌ای از جنگ غزه، هم از نظر دامنه جغرافیایی و هم عمق تاریخی، به‌شدت محدود و سطحی بوده است. حملات اسرائیل به سوریه و لبنان تقریباً نادیده گرفته شد و ده‌ها مناظره تلویزیونی هرگز به ریشه‌های تاریخی خشونت، اشغالگری یا روند طولانی حذف ساختاری فلسطینیان نپرداخت. دو پرسش مهم هرگز مطرح نشد:
نخست، آیا این دور تازه از خشونت، حلقه‌ای از زنجیره طولانی تلاش برای نابودی فلسطینیان از ۱۹۴۷ تاکنون نیست؟
دوم، آیا غیرانسانی‌سازی و حذف فلسطینیان در ذات و منطق پروژه صهیونیستی قرار ندارد و نتیجه محتمل و منطقی آن نیست؟

از منظر اخلاق حرفه‌ای، آنچه رخ داده مصداق یک «سقوط روزنامه‌نگارانه» است؛ سقوطی هماهنگ با سیاست رسمی فرانسه از دوران سارکوزی به بعد. رسانه‌های فرانسه ــ در بسیاری موارد ــ حتی بیش از روزنامه‌نگاران منتقد اسرائیلی، سازمان‌های حقوق بشری یا برخی شخصیت‌های سیاسی اسرائیل، به بازتولید روایت‌های رسمی اسرائیل پرداخته‌اند و در عمل به یکی از ستون‌های مشروعیت‌بخشی گفتمان صهیونیستی تبدیل شده‌اند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *