نمایش شناسایی؛ فرانسه و تداوم تناقض در سیاست فلسطین
تصمیم اخیر فرانسه برای به رسمیت شناختن دولت فلسطین بیش از آنکه تحولی در سیاست خارجی این کشور باشد، بازتابی از همان دوگانگی تاریخی است که از دوران دوگل تاکنون ادامه یافته است. این اقدام نه تغییری در موازنه قدرت ایجاد میکند و نه راهی به سوی پایان اشغالگری میگشاید، بلکه بیشتر ابزاری برای بازسازی وجهه اخلاقی پاریس در عرصه بینالمللی است. در حالیکه روابط گسترده با اسرائیل پابرجاست، شناسایی فلسطین تنها یک حرکت نمادین باقی خواهد ماند.

فرانسه در ۲۲ سپتامبر ۲۰۲۵، در کنفرانسی در نیویورک، به همراه نه کشور دیگر، رسماً اقدام به به رسمیت شناختن دولت فلسطین میکند.این گام، نقطه عطفی در سیاست خارجی فرانسه است، اما نه ناگهانی؛ بلکه نتیجه یک مسیر طولانی، پر پیچ و خم، میان آرمانها، واقعیتهای بینالمللی، فشارهای داخلی و بینالمللی، منافع ژئوپلیتیکی و اخلاق سیاسی.
سیاست فرانسه در قبال مسئله فلسطین همواره با تناقضی بنیادین همراه بوده است: در سطح گفتار و مواضع رسمی، پاریس خود را حامی حقوق فلسطینیان معرفی کرده و بارها از ضرورت تشکیل دو دولت سخن گفته است، اما در سطح عمل و رفتار دیپلماتیک، اقتصادی و امنیتی، همواره جانب اسرائیل را گرفته و هیچگاه حاضر نشده هزینهای واقعی برای تحقق حقوق فلسطینیان بپردازد. تصمیم اخیر دولت امانوئل مکرون در سال ۲۰۲۵ برای به رسمیت شناختن رسمی دولت فلسطین نیز از همین الگو پیروی میکند. این تصمیم اگرچه در ظاهر میتواند به عنوان نقطه عطفی در سیاست خارجی فرانسه دیده شود، اما در واقع بیش از آنکه نشانه تغییری واقعی باشد، یک اقدام نمادین و نمایشی است که بیشتر برای مصرف سیاسی در داخل و بازسازی وجهه بینالمللی فرانسه طراحی شده است.
نگاهی به تاریخ سیاست فرانسه از دهه ۱۹۶۰ تاکنون نشان میدهد که این کشور از همان ابتدای جنگ شش روزه ۱۹۶۷ با موضعگیری شارل دوگل وارد عرصه فلسطین شد. دوگل نخستین رهبر غربی بود که آشکارا اسرائیل را به آغازگری جنگ متهم کرد و از حق خودمختاری فلسطینیان سخن گفت. این موضع در حافظه تاریخی جهان عرب ماندگار شد و فرانسه را تا سالها به عنوان کشوری مستقل از محور واشنگتن و لندن معرفی کرد. اما در عمل، حتی در دوران دوگل هم هیچ اقدام عملی برای تحقق این خودمختاری صورت نگرفت و روابط امنیتی و فناورانه با اسرائیل ادامه یافت. در دهههای بعد، والرِی ژیسکار دستن و سپس فرانسوا میتران هر دو بر ایده راهحل دو دولت تأکید کردند. میتران حتی در سخنرانی خود در کنست اسرائیل در سال ۱۹۸۲ برای نخستین بار در سطح چنین جایگاهی از تشکیل دولت فلسطین سخن گفت. با این همه، این موضعگیریها بیشتر جنبه نمادین داشت و فرانسه هیچگاه حاضر نشد سیاستهای اسرائیل در شهرکسازی یا اشغالگری را با ابزارهای عملی نظیر تحریم یا فشار اقتصادی به چالش بکشد.
ژاک شیراک در دهه ۱۹۹۰ محبوبیتی در میان افکار عمومی عربی به دست آورد، بهویژه پس از ماجرای رویارویی لفظی او با نیروهای امنیتی اسرائیل در بیتالمقدس. اما محبوبیت نمادین او نیز تغییری در واقعیت روابط پاریس و تلآویو ایجاد نکرد. با روی کار آمدن نیکولا سارکوزی، فرانسه بیش از گذشته به سیاستهای آمریکا نزدیک شد و حتی در برخی موارد از مواضع تلآویو حمایت مستقیم کرد. فرانسوا اولاند نیز همین مسیر را ادامه داد و در دوران او مسئله فلسطین عملاً به حاشیه رفت. امانوئل مکرون در سالهای نخست ریاستجمهوریاش بارها بر امنیت اسرائیل تأکید کرد و هرگونه تصمیمگیری در مورد فلسطین را مشروط به مذاکرات مستقیم میان طرفین دانست، مذاکراتی که عملاً سالهاست به بنبست رسیده است.
در چنین بستر تاریخی است که باید شناسایی رسمی فلسطین در سال ۲۰۲۵ را فهمید. این اقدام نه حاصل یک تحول راهبردی، بلکه نتیجه فشارهای انباشته است. از یک سو، بحرانهای انسانی پیاپی در غزه و تشدید خشونت در کرانه باختری افکار عمومی جهانی را واداشته تا از دولتها بخواهند موضعی صریحتر اتخاذ کنند. از سوی دیگر، در داخل فرانسه نیز احزاب و گروههای مدنی و بخشی از جامعه روشنفکری خواستار اقداماتی فراتر از شعار بودهاند. دولت مکرون با این تصمیم کوشید نشان دهد که فرانسه هنوز هم مدافع عدالت و حقوق بشر است و میتواند در پرونده فلسطین ابتکاری جدی به خرج دهد. اما در واقع، این شناسایی هیچیک از موانع بنیادین موجود بر سر راه تحقق دولت فلسطین را برطرف نمیکند.
واقعیت آن است که اسرائیل همچنان کنترل سرزمینهای اشغالی، مرزها، منابع آبی و امنیتی را در دست دارد و هیچ نشانهای از عقبنشینی واقعی وجود ندارد. جامعه فلسطینی نیز به دلیل شکافهای سیاسی عمیق میان گروههای مختلف از جمله فتح و حماس، از انسجام لازم برای تبدیل این شناسایی به دستاورد عینی برخوردار نیست. در چنین شرایطی، اقدام فرانسه صرفاً یک ثبت دیپلماتیک است که هیچ تأثیری بر زمین ندارد. خود دولت مکرون نیز در بیانیههایش تأکید کرده که این شناسایی نباید امنیت اسرائیل را تهدید کند و همین کافی است تا نشان دهد که اولویت واقعی همچنان منافع تلآویو است نه حقوق فلسطینیان.
اسرائیل در واکنش به این تصمیم آن را محکوم کرده و خشم خود را نشان داده است، اما بهخوبی میداند که این شناسایی هیچ تهدید عملی برایش ندارد. روابط اقتصادی، همکاریهای فناورانه و امنیتی با فرانسه ادامه خواهد داشت و هیچ نشانهای از عقبنشینی پاریس از تعهداتش در قبال تلآویو وجود ندارد. بنابراین، اعتراض اسرائیل بیش از آنکه بیانگر نگرانی واقعی باشد، نوعی مانور سیاسی است. فلسطینیان هم اگرچه از شنیدن واژه «به رسمیت شناختن» دلگرم میشوند، اما در زندگی روزمرهشان هیچ تغییری احساس نخواهند کرد. مرزها همچنان بسته، اشغالگری همچنان جاری، و دولت واقعی همچنان غایب است.
از منظر بینالمللی نیز این تصمیم برای فرانسه ابزاری است تا خود را بازیگری مستقل و اخلاقی معرفی کند. در شرایطی که نقش اروپا در بحرانهای جهانی کمرنگ شده، پاریس نیاز داشت تا ابتکاری برای بازسازی تصویر خود ارائه دهد. شناسایی فلسطین، اقدامی کمهزینه اما پر سر و صدا بود؛ حرکتی که در رسانهها بازتاب یافت و به فرانسه امکان داد تا خود را در مقام میانجی صلح به نمایش بگذارد. اما تناقض میان گفتار و عمل، این تصویر را مخدوش میکند. کشوری که همزمان پرچم حقوق فلسطینیان را بالا میبرد و در عین حال روابطش با اسرائیل را تقویت میکند، نمیتواند میانجی قابل اعتماد تلقی شود.
برای خاورمیانه و بهویژه برای کشورهای حامی فلسطین، این تصمیم اهمیت واقعی چندانی ندارد. آنچه میتواند وضعیت را تغییر دهد اقداماتی عملی است: توقف شهرکسازی، پایان اشغالگری، رفع محاصره غزه و به رسمیت شناختن مرزهای ۱۹۶۷. فرانسه هیچ تضمینی برای تحقق این موارد ارائه نکرده و عملاً تنها به صدور یک بیانیه سیاسی بسنده کرده است. بنابراین، آنچه در تاریخ ثبت میشود نه یک تحول راهبردی، بلکه گامی نمایشی است که بر تناقضهای دیرینه سیاست غربی صحه میگذارد.
در جمعبندی باید گفت شناسایی رسمی فلسطین توسط فرانسه در سال ۲۰۲۵ اگرچه از نظر نمادین اهمیت دارد، اما از نظر عملی بیاثر است. این تصمیم بخشی از روند طولانی و متناقضی است که از زمان دوگل آغاز شده: روندی که در آن فرانسه همواره در ظاهر حامی فلسطین بوده، اما در عمل از اسرائیل حمایت کرده و هیچگاه حاضر نشده نظم موجود را به چالش بکشد. اقدام اخیر نیز چیزی جز ادامه همین سنت نیست. فلسطینیان همچنان در وضعیت بیدولتی، اشغال و محرومیت باقی خواهند ماند و فرانسه تنها سطر دیگری به تاریخ سیاستهای دوگانه غربی افزوده است.