۲۰۰۵، نقطهی عطف ماندگار ژان-لوک ملانشون
تحول سیاسی ژان-لوک ملانشون پس از همهپرسی ۲۰۰۵ فرانسه، مسیر چپ رادیکال را بازتعریف و رهبری کرد.

رد همهپرسی قانون اساسی اروپا در سال ۲۰۰۵، آغازی بود برای تحولی ژرف در مسیر سیاسی ژان-لوک ملانشون. مردی که روزگاری عضوی کماهمیت در حزب سوسیالیست فرانسه بود، به تدریج به تریبون اصلی چپ رادیکال بدل شد و به رهبر بیچونوچرای جریان چپ ضدسیستم در سیاست فرانسه تبدیل شد.
در شامگاه ۱۰ آوریل ۲۰۲۲، ملانشون با غرور بر صحنهی سیرک دِیوِر در پاریس ظاهر شد. گرچه برای دومین بار از راهیابی به دور دوم انتخابات ریاستجمهوری بازماند، اما با کسب نزدیک به ۲۲ درصد آرا، سومین نامزد محبوب در انتخابات شد و جایگاه رهبری خود در میان نیروهای چپ را تثبیت کرد. در حالی که احزاب چپ سنتی مانند سوسیالیستها، کمونیستها و سبزها فروپاشیده بودند، ملانشون همچنان ایستاده بود. همانگونه که بارها گفته بود: «تنها چیزی که اهمیت دارد این است که در پایان، آخرین نفری باشی که ایستاده باقی مانده است.»
اما این نبرد، برای او نه در ۲۰۲۲، بلکه در ۲۹ مه ۲۰۰۵ آغاز شد؛ روزی که مردم فرانسه در همهپرسی به قانون اساسی پیشنهادی اتحادیهی اروپا رأی منفی دادند. این لحظه، به گفتهی نزدیکان او، لحظهی «تولد سیاسی» ملانشون بود. الکسیس کوربییر، از همقطاران سابق ملانشون، آن روزها را چنین به یاد میآورد: «۲۰۰۵ برای ما چون داغی بر پیشانیمان حک شد. از آن نقطه بود که به مردمانی پیوستیم که به دنبال درکی نو از آینده بودند.»
در آن زمان، ملانشون و کوربییر هر دو عضو حزب سوسیالیست بودند که اکثریت آن حامی رأی مثبت به معاهده بود. اما آنها نافرمانی کردند و به گروهی از شخصیتهای چپگرا و ضدهژمون پیوستند: لوران فابیوس، آنری امانوئلی، مری-ژرژ بوفه، اولیویه بزانسونو، و اریک کوکرل. آنان این معاهده را قفسی لیبرال برای استقلال ملی و اجتماعی فرانسه میدانستند.
کلمانتین اوتن، دیگر چهرهی چپ نوگرا، از شور و شوق سیاسی آن روزها با نوستالژی یاد میکند: «مردم با دفترچههایی پر از پرسشهای دقیق دربارهی متن معاهده میآمدند. بسیاری متن کامل را خوانده بودند و حاشیهنویسی کرده بودند. این موضوع فراتر از کنجکاوی سیاسی بود، این میل به درک تاریخ بود.»
ملانشون که هنوز تحت تأثیر شکست شوکهکنندهی لیونل ژوسپن در انتخابات ۲۰۰۲ بود، در ۲۰۰۵ بار دیگر جان گرفت. او از یک سناتور نسبتاً گمنام حزب سوسیالیست، به یک خطیب پرشور چپ رادیکال بدل شد. حتی اندیشهی نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۰۷ را در ذهن میپروراند.
آرنو شامپرمیه-تریگانو، مشاور رسانهای آیندهی او، میگوید: «در ۲۰۰۵، ملانشون برای نخستین بار به این نتیجه رسید که میتوان از بیرون حزب سوسیالیست اقدام کرد و موفق شد.»
سال ۲۰۰۵ نهتنها نقطهی گسست سیاسی او با حزب سوسیالیست بود، بلکه آغازگر روندی طولانی برای بازتعریف چپ در فرانسه شد. او در سال ۲۰۰۸ از حزب سوسیالیست جدا شد، در ۲۰۰۹ حزب چپ را بنیان نهاد و سرانجام در ۲۰۱۲ برای نخستین بار در قالب جبههی چپ (متشکل از حامیان رأی «نه» در ۲۰۰۵) نامزد انتخابات ریاستجمهوری شد.
در آن زمان، تیم ملانشون تلاش کرد چپهایی را که در سال ۲۰۰۵ به معاهده رأی منفی داده بودند، دوباره بسیج کند. اما بهرغم جستوجو برای فهرستهای ایمیل و تماس آن رأیدهندگان، موفق به یافتن منابع اطلاعاتی آن دوره نشدند. با این حال، پیروزی کمپین «نه» در سال ۲۰۰۵، همچون زخمی باز، تأثیر ماندگاری بر فضای سیاسی فرانسه گذاشت.
تصویب معاهدهی لیسبون در سال ۲۰۰۸ از سوی نیکلا سارکوزی، که اساساً بازنویسی همان معاهدهی ردشدهی قبلی بود، شکافی عمیقتر میان مردم و نخبگان سیاسی، رسانهای و فکری ایجاد کرد. این شکاف بعدها در جنبش «جلیقهزردها» به وضوح بروز یافت. ملانشون نیز به تدریج از گفتمان سنتی چپ فاصله گرفت و به سوی یک چارچوب تفسیری پوپولیستی و ضد وضع موجود متمایل شد.
بسیاری از جریانهای دیگر چپ نیز تحت تأثیر همان زلزلهی سیاسی ۲۰۰۵ شکل گرفتند. ظهور آرنو مونتبور و «یاغیان» دورهی اولاند، نمونههایی از پسلرزههای آن رأی تاریخی بود. اما در نهایت، فقط ملانشون توانست به شکلی مؤثر این انرژی را در مسیری منسجم هدایت کند و آن را در ساختار سیاسی نوینی چون «فرانسهی تسلیمناپذیر» تثبیت نماید.
امروز، ۲۰ سال پس از آن همهپرسی، میراث سیاسی آن رأی «نه» همچنان در سیاست فرانسه موج میزند. چپ هوادار «بله» متلاشی گردیده و یا جذب مکرونیسم شده و یا به دامن بیتفاوتی و عدم مشارکت سیاسی پناه برده است. در حالی که حتی چهرههای باقیمانده در حزب سوسیالیست نیز موضع خود در قبال اروپا را تعدیل کردهاند.
کلمانتین اوتن معتقد است: «نقد لیبرالیسم اقتصادی، قلب تپندهی نبرد ۲۰۰۵ بود. امروز این موضع به خط غالب چپ در فرانسه بدل شده است.» حتی ژان-لوک ملانشون و یارانش، دیگر از واژههایی چون «فروپاشی اتحادیه» یا «برگزیت فرانسوی» استفاده نمیکنند. اما با همهی این تحولات، برای ملانشون، سال ۲۰۰۵ همیشه مبدأ مسیر سیاسیاش باقی مانده است؛ روزی که برای نخستین بار دید که «هزاران نفر، با چشمانی حیرتزده، در پی فهمیدن تاریخ و مسئولیت خود بودند.»