پایان دوران ریاستجمهوری مکرون، پایان ماکرونیسم؟
مکرونیسم پس از مکرون با بحران هویت و نبود ساختار حزبی مواجه است؛ آیندهی آن به توازنهای سیاسی بستگی دارد.

اظهارات ناخواستهی سخنگوی دولت فرانسه، سوفی پریما، در ماه مه ۲۰۲۵ موجی از واکنشها را برانگیخت. او که به تازگی از پیروزی چشمگیر برونو روتایو در ریاست حزب جمهوریخواهان خوشحال بود، در گفتوگویی بیان کرد که «مکرونیسم احتمالاً در ماههای آینده و با پایان دومین دورهی ریاستجمهوری امانوئل مکرون، به پایان میرسد.» این گفته باعث رنجش و اعتراض طرفداران سرسخت رئیسجمهور شد و پریما را وادار کرد تا در جلسهی هیئت دولت بعدی، با مکرون به طور خصوصی دیدار کرده و توضیح دهد که منظورش تنها ناتوانی مکرون از نامزدی دوباره در انتخابات ۲۰۲۷ بوده است، نه پایان کامل رویکرد فکری او. مکرون هم اینگونه به او پاسخ داد: «فقط باید مراقب تعادلها درون دولت بود.»
اما این سؤال اساسی اکنون بهطور جدی مطرح است: آیا مکرونیسم میتواند بدون امانوئل مکرون به حیات خود ادامه دهد؟
در سال ۲۰۱۷، امانوئل مکرون با بهرهگیری از سقوط حزب سوسیالیست و رسواییهای نامزد جمهوریخواهان، فرانسوا فیون، موفق شد وارد الیزه شود؛ او این پیروزی را «رخنه» در ساختار سنتی سیاست فرانسه توصیف کرد. مکرون که تجربهی دوران پرآشوب ریاستجمهوری فرانسوا اولاند را در کارنامه داشت، تصمیم گرفت که حزب خود را – «آن مارش» (En marche) – نه بهعنوان حزبی کلاسیک با ساختار دموکراتیک درونی، بلکه بهمثابه ابزاری برای پیروزی شخصی خود طراحی کند. از همین رو، حزب او هیچگاه محل تبادل نظر یا شکلگیری خطمشیهای مشخص نشد و حتی تلاشهایی مثل پیشنهاد کریستف کاستانر برای اصلاح مالیات بر ارث، با واکنش سرد رئیسجمهور روبهرو شد.
در طول دو دوره ریاستجمهوری، مکرون نتوانست پایگاهی محلی و مردمی برای جریان خود ایجاد کند. پروژههایی نظیر ائتلاف «شهروندان متحد!» (Ensemble citoyens !) در سال ۲۰۲۱ که هدفش تجمیع احزاب کوچک حامی مکرون بود، عملاً در رسیدن به اهداف پایدار ناکام ماند. حتی چهرههایی چون گابریل اتال در رهبری حزب «رنسانس» و ادوار فیلیپ با حزب «افقها»، هرچند از مکرون حمایت میکنند، اما تمایلی به ادامهی مستقیم میراث او ندارند.
گزارشگران و تحلیلگران، از جمله ژیل لو ژاندر، رئیس پیشین گروه پارلمانی لا رپوبلیک آن مارش (جمهوری به پیش!)، تأکید میکنند که مکرونیسم فاقد بنیاد فکری مشخص بوده و برای تداوم باید حتی از نام خود نیز عبور کند، چرا که «برند» مکرونیسم بهشدت آسیب دیده است.
با اینحال، فروپاشی مکرونیسم لزوماً به بازگشت به ساختار سنتی چپ و راست نمیانجامد. ژان-لوئی بورلانژ، نمایندهی پیشین مودم، معتقد است که مکرونیسم نه خالق سهقطبیشدن صحنهی سیاسی، بلکه زاییدهی آن بود. امروز با وجود جناح چپ افراطی به رهبری ملانشون و راست افراطی قدرتمند، فضای مرکزی سیاست فرانسه همچنان امکان بروز دارد. به گفته ژان-ایو دورماژن، رئیس مؤسسهی نظرسنجی کلاستر۱۷، «اگر هر دو جناح افراطی قوی ظاهر شوند، فضا برای گزینهای میانهرو فراهم خواهد شد.»
اما او هشدار میدهد که اگر یک نامزد سوسیال-دموکرات نظیر رافائل گلوکسمان از یک سو، و چهرهای محافظهکار و ریشهدار مانند برونو روتایو از سوی دیگر وارد میدان شوند، نامزدهای مرکز با دشواری بزرگی برای صعود به دور دوم مواجه خواهند شد.
با اینحال، برخی همچنان بر این باورند که نوعی از مکرونیسم میتواند به حیات خود ادامه دهد. بورلانژ آن را تداوم «ژیسکاردیسم» میداند: لیبرالیسم اقتصادی، باور به اروپا، دفاع از اقتدار دولت و نوعی لیبرالیسم فرهنگی. اما در عمل، این خصوصیات بیشتر به شخص مکرون گره خوردهاند تا به یک مکتب سیاسی نهادینه. آن موکسل، مدیر پژوهشی موسسه «سویپوف»، در اینباره میگوید: «در تاریخ سیاسی فرانسه، بیسابقه است که رئیسجمهوری بدون هیچ میراث حزبی، هیچ نهاد مشخص و هیچ سازوکار انتقال قدرت، کشور را ترک کند.»
در این میان، وفادارترین طرفداران رئیسجمهور همچنان به آینده امیدوارند. سناتور فرانسوا پاتریا حتی اعلام کرده است که روز پایان ریاستجمهوری مکرون، آغاز واقعی مکرونیسم خواهد بود و هشتگ #Macron2032 را در شبکههای اجتماعی فعال خواهد کرد.
اما در نهایت، مسئلهی اصلی باقی میماند: آیا مکرونیسم صرفاً تجربهای گذرا و وابسته به شخص مکرون بود یا میتواند به جریانی مستقل بدل شود؟ آیندهی سیاست فرانسه تا سال ۲۰۲۷ به ما پاسخ خواهد داد.