صدای وجدان اروپا در قبال غزه
بحران انسانی غزه نهتنها آزمونی برای دولتهای منطقه، بلکه محک جدی برای اعتبار اخلاقی و قدرت نرم اروپا بوده است. در حالی که فرانسه با مواضع محتاطانه و انفعالی بخشی از سرمایه نمادین تاریخی خود را از دست داده، اسپانیا با شناسایی رسمی فلسطین و اتخاذ سیاستهای تحریمی علیه اسرائیل، نقش بازیگری فعال و هنجارساز را ایفا کرده است. این مقاله با بهرهگیری از نظریه قدرت نرم جوزف نای و مفهوم «قدرت هنجاری اروپا»، نشان میدهد چگونه کنشهای متفاوت این دو کشور، بازتابی از شکاف در سیاست خارجی اتحادیه اروپا و تأثیر مستقیم ارزشهای اخلاقی بر جایگاه بینالمللی دولتهاست. نتیجهگیری پژوهش تأکید میکند که در نظم چندقطبی در حال ظهور، مشروعیت اخلاقی و ابتکار عمل انسانی میتواند به سرمایهای راهبردی برای بازیگران متوسط و کوچک تبدیل شود.

بحران انسانی در غزه در ماههای اخیر به یکی از جدیترین آزمونهای وجدان سیاسی اروپا بدل شده است. در حالی که هزاران غیرنظامی قربانی بمبارانها، محاصره و گرسنگی شدهاند، موضع کشورهای اروپایی در قبال این تراژدی متفاوت بوده است. سخنان اخیر دومینیک دو ویلپَن، نخستوزیر اسبق فرانسه در گفتگو با شبکه فرانس انفو بازتابی از این شکاف عمیق میان انفعال برخی دولتها و ابتکار عمل برخی دیگر است. او در مصاحبه با شبکه فرانسانفو تصریح کرد که «اسپانیا آبروی اروپا را حفظ کرده، نه فرانسه». این جمله کوتاه اما پرمعنا، حامل نکات مهمی درباره سیاست خارجی اروپا، جایگاه فرانسه و آینده مسئله فلسطین است.
فرانسه همواره در تاریخ معاصر خود مدعی نقشآفرینی در بحرانهای بینالمللی بوده است. از مواضع ژنرال دوگل در قبال استقلال الجزایر تا مخالفت دو ویلپَن با جنگ عراق در سال ۲۰۰۳، پاریس خود را بهعنوان صدای عدالت و استقلال در برابر قدرتهای بزرگ معرفی میکرد. اما امروز، همانطور که دو ویلپَن بیان کرد، دولت امانوئل مکرون در برابر بحران غزه به موضعی منفعلانه فروغلتیده است.
بهرغم آنکه فرانسه به ظاهر از تلاشها برای به رسمیت شناختن فلسطین حمایت میکند، اما در عمل گامهای قاطعی مانند تعلیق توافقنامه همکاری با اسرائیل یا اعمال تحریمهای اقتصادی برنداشته است. همین تردید و دودلی، باعث شده که تصویر فرانسه بهعنوان بازیگری پیشرو در سیاست خاورمیانه خدشهدار شود.
در نقطه مقابل، اسپانیا به همراه کشورهایی چون ایرلند و اسلوونی، با شجاعت سیاسی تصمیم گرفت کشور فلسطین را به رسمیت بشناسد و در کنار آن، به سمت اتخاذ سیاستهای تحریمی علیه اسرائیل حرکت کند. این اقدام نهتنها بازتابی از فشار افکار عمومی در اروپا، بلکه نشانهای از استقلال عمل سیاسی در برابر محافظهکاری قدرتهای بزرگتر اتحادیه اروپاست.
ویلپَن درست میگوید: اسپانیا با این اقدام، اعتبار اخلاقی و سیاسی اروپا را در این بحران نجات داد. در شرایطی که تصاویر و گزارشهای غزه هر روز وجدان جهانیان را جریحهدار میکند، سکوت یا تعلل کشورهای تأثیرگذار به معنای همدستی ضمنی با فجایع انسانی تعبیر میشود.
سخنان ویلپَن تنها نقدی به مکرون نیست، بلکه هشداری به کل اتحادیه اروپاست. اروپا اگر میخواهد در نظام بینالملل آینده جایگاهی فراتر از یک بلوک اقتصادی داشته باشد، باید در مسائل انسانی و حقوق بشری ابتکار عمل نشان دهد. شکاف میان مواضع کشورهایی چون اسپانیا و انفعال کشورهایی مانند فرانسه، میتواند به چندپارگی سیاسی اروپا در خاورمیانه دامن بزند.
از سوی دیگر، این وضعیت نشان میدهد که دیگر تنها «قدرتهای بزرگ» تعیینکننده جهتگیری اروپا نیستند؛ کشورهای کوچکتر اما جسورتر نیز قادرند با تصمیمهای نمادین و مؤثر، مسیر کلی سیاست اروپا را تحت تأثیر قرار دهند.
مصاحبه دومینیک دو ویلپَن بار دیگر یادآور میشود که بحران غزه فقط آزمونی برای خاورمیانه نیست، بلکه آینهای است که تصویر واقعی اروپا را نشان میدهد. آیا اروپا صدای عدالت و انسانیت خواهد بود یا بازیگری منفعل در سایه منافع ژئوپولیتیک؟ پاسخ اسپانیا روشن بود: شجاعت در لحظه حساس. اما فرانسه، وارث سنتهای دیپلماتیک بزرگ، هنوز در تردید و بیعملی گرفتار است.
در نهایت، همانگونه که دو ویلپَن تأکید کرد، صلح و عدالت دو شرط بنیادین برای ثبات منطقهاند. بدون آن، نه غزه آرام خواهد شد و نه اعتبار اروپا پابرجا خواهد ماند.
از منظر کلان، بحران غزه به آزمونی برای انسجام هنجاری اروپا تبدیل شده است. شکاف میان موضع فرانسه و اسپانیا نشان میدهد که اتحادیه اروپا هنوز در تبدیل شدن به یک بازیگر واحد جهانی با مشکل روبهروست.
اگر اروپا بخواهد در نظام بینالملل چندقطبی آینده نقشی فراتر از یک بلوک اقتصادی ایفا کند، باید سرمایه نمادین و قدرت نرم خود را تقویت کند. این امر تنها از طریق مواضع اخلاقی و ابتکار عمل در بحرانهای انسانی امکانپذیر است، نه صرفاً با ابزارهای دیپلماتیک یا اقتصادی.
در غیر این صورت، اروپا به بازیگری منفعل تقلیل خواهد یافت که در سایه آمریکا یا دیگر قدرتها حرکت میکند. در چنین شرایطی، کشورهای جسوری مانند اسپانیا میتوانند به موتور محرک بازتعریف نقش اروپا بدل شوند.
سخنان دو ویلپَن را میتوان فراخوانی برای بازاندیشی در سیاست خارجی فرانسه و اتحادیه اروپا دانست. بحران غزه نشان داد که قدرت نرم نه یک شعار اخلاقی، بلکه ابزاری استراتژیک برای حفظ مشروعیت بینالمللی است. اسپانیا با اقدام جسورانهاش، نشان داد که در لحظههای حساس، سیاست اخلاقی میتواند به سرمایهای ژئوپولیتیک بدل شود.
برعکس، فرانسه با انفعال خود، بخشی از همان سرمایهای را که در سالهای گذشته اندوخته بود، از دست داد. آینده جایگاه اروپا در خاورمیانه و فراتر از آن، به این بستگی دارد که آیا کشورهای بزرگ مانند فرانسه حاضر خواهند شد از قدرت نرم بهعنوان ابزار راهبردی بهره بگیرند، یا همچنان منافع کوتاهمدت ژئوپولیتیک را بر ارزشهای جهانی ترجیح خواهند داد.