سوسیالیستهایی که هنوز نمیدانند چه میخواهند
حزب سوسیالیست فرانسه با بحران هویت، بیتصمیمی استراتژیک و رهبری ضعیف، جایگاه خود را در سیاست فرانسه از دست داده است.

انتخابات درونحزبی حزب سوسیالیست فرانسه بار دیگر نشان داد که در غیاب راهبردی روشن، این حزب همچنان در بحران باقی خواهد ماند. رأیگیری اخیر برای انتخاب دبیر اول، نه تنها مسئلهای را روشن نکرد، بلکه سردرگمی و رکود سیاسی حزب را بیش از پیش برجسته ساخت. در حالی که انتظار میرفت این رأیگیری منجر به یک موضعگیری شفاف و تعیینکننده شود، نتیجهی نهایی بهقدری مبهم و بیاثر بود که بار دیگر این پرسش اساسی را مطرح کرد: حزب سوسیالیست فرانسه واقعاً چه جایگاهی در فضای سیاسی کنونی دارد؟
در ظاهر، اولیویه فور، دبیر اول فعلی حزب، برای حفظ مقام خود شانس دارد، اما نتایج نشان داد که دیگر در جایگاه اکثریت نیست. در سوی مقابل، نیکلا میه-روسینیول، شهردار روآن، که موفق شده بود ائتلافی گسترده از مخالفان فور تشکیل دهد و حتی حمایت چهرههای برجسته حزب را جلب کند، نتوانست پیروزی قاطعی بهدست آورد. ائتلاف او برای ایجاد یک چرخش ساختاری کافی نبود و تغییر قدرت در حزب همچنان در هالهای از ابهام باقی ماند.
از سوی دیگر، بوریس والو، رئیس گروه سوسیالیستها در مجلس ملی، گرچه در موقعیت تعیینکنندهای برای ایفای نقش میانجی میان این دو قطب قرار گرفته، اما او نیز نتوانست به عنوان نماد تجدید حیات حزب مطرح شود. هیچکدام از این چهرهها قادر به ایجاد شور و انگیزهی جدید در میان بدنهی حزبی نشدند.
در مقایسه با حزب جمهوریخواه، حزب سوسیالیست بهشدت دچار رکود و بیتحرکی است. رقابت میان برونو روتایو و لوران ووکیه در حزب جمهوریخواه باعث سه برابر شدن شمار اعضا شد و مشارکت ۸۰ درصدی در رأیگیری را به همراه داشت. در مقابل، حزب سوسیالیست با کمتر از ۴۰ هزار عضو و مشارکت تنها نیمی از آنان، صحنهای از بیتفاوتی و یأس را به نمایش گذاشت.
این بیانگیزگی تنها ناشی از ضعف در مدیریت کمپین یا عدم جذابیت رسانهای نیست، بلکه نشاندهندهی نبود دغدغه و افق روشن برای بدنهی حزبی است. اگر اعضا احساس میکردند که حزب بر سر یک تصمیم استراتژیک مهم ایستاده، بدون شک مشارکت بیشتری میکردند.
در سال ۲۰۲۳، حداقل یک دوگانگی روشن وجود داشت: باید با ژان-لوک ملانشون متحد شد یا از او فاصله گرفت؟ این تصمیم، گرچه دشوار بود، اما قابل فهم و قابل بحث به نظر میرسید. اما در رأیگیری اخیر، مرزهای راهبردی بهقدری مبهم بود که حتی تحلیلگران سیاسی نیز نتوانستند تمایز مشخصی میان پیشنهادهای رقبای درونحزبی پیدا کنند.
تفاوت میان «اتحاد گستردهی چپ بدون فرانسهی تسلیمناپذیر» و «ائتلافی سوسیالدموکرات با مرزهای مبهم» دقیقاً در کجاست؟ چه کسی باید رهبری این اتحاد را بر عهده بگیرد؟ چه کسی قرار است نقشهی راه سیاسی حزب را در انتخابات آینده ترسیم کند؟ این پرسشها بیپاسخ مانده است.
در شرایطی که چپ رادیکال با مواضع تند و افراطی خود را منزوی کرده و جریان مکرونیسم نیز با بحران تعریفی جدی مواجه است، حزب سوسیالیست میتوانست با تکیه بر میراث تاریخی و پایگاه سنتی خود، بار دیگر به عنوان محور بازسازی جناح چپ میانه مطرح شود. اما نه تنها این فرصت را از دست داد، بلکه حتی نتوانست یک ایدهی نو، یک چهرهی جدید یا یک پیام متمایز ارائه دهد.
در حالی که کشور در بحرانهای اجتماعی، اقتصادی و هویتی غوطهور است و افکار عمومی بهدنبال بدیلی قابل اعتماد هستند، حزب سوسیالیست غایب بزرگ این صحنه است. حتی ابزارهایی مانند طرح رأی عدم اعتماد به دولت، بیش از آنکه در اختیار سوسیالیستها باشد، وابسته به تمایل حزب راست افراطی است.
واقعیت تلخ این است که حزب سوسیالیست در شرایط کنونی بیشتر شبیه به یک ساختار حزبی خالی از معنا و محتواست. در گذشته، این حزب نماد عدالت اجتماعی، رفاه همگانی، و مقاومت در برابر سیاستهای نئولیبرال بود. امروز اما، نه تنها در این زمینهها موضعگیری مشخصی ندارد، بلکه در مقابل تحولات عمیق سیاسی و اجتماعی کشور نیز موضعی منفعل اتخاذ کرده است.
مشکل حزب سوسیالیست نه فقط در چهرهها، که در هویت و فلسفهی سیاسی آن است. بدون بازتعریف نقش خود در فضای سیاسی فرانسه، این حزب محکوم به حاشیهنشینی و زوال تدریجی است. امروز بیش از هر زمان دیگری، این پرسش در میان هواداران، تحلیلگران و حتی اعضای خود حزب شنیده میشود: حزب سوسیالیست واقعاً به چه کار میآید؟