تنهایی در الیزه؛ روایت فرسایش قدرت مکرون
در حالیکه صحنه سیاسی فرانسه روزبهروز متشنجتر میشود، امانوئل مکرون در میانه بحرانی گرفتار است که نه تنها مشروعیت ریاستجمهوریاش، بلکه آینده نظم سیاسی کشور را تهدید میکند. استعفای پیدرپی نخستوزیران، شکاف میان متحدان و بیاعتمادی گسترده عمومی، تصویری از رئیسجمهوری را ترسیم کرده که میان قدرت و انزوا سرگردان مانده است. مکرون اکنون بیش از هر زمان دیگر در تلاش است تا اقتدار خود را در نظامی حفظ کند که دیگر به او باور ندارد.

فرانسه در هفتههای اخیر وارد مرحلهای از بحران سیاسی عمیق شده است؛ بحرانی که نهتنها ساختار قدرت در کاخ الیزه را متزلزل کرده، بلکه موقعیت شخصی امانوئل مکرون را نیز در آستانه انزوا و فرسایش کامل قرار داده است. رئیسجمهوری که در آغاز راه، نماد نوسازی سیاست فرانسه و چهرهای میانهرو و آیندهنگر به شمار میرفت، امروز بیش از هر زمان دیگری تنها و بیپشتوانه به نظر میرسد. نشانههای این وضعیت در استعفای سریع و پرمعنای سباستین لکورنُو، نخستوزیری که تنها بیستوهفت روز در قدرت بود، آشکار شد. او در تلاش بود با دعوت از احزاب مختلف برای گفتوگو و تشکیل ائتلافی موقت، راهی برای خروج از بنبست پارلمانی بیابد، اما با پاسخ منفی بیشتر نیروهای سیاسی مواجه شد. رهبران جناح راست افراطی، چپ رادیکال و حتی برخی از احزاب میانهرو حاضر به همکاری با دولت نشدند. این شکست، تنها ناکامی یک نخستوزیر نبود، بلکه بهروشنی شکست راهبرد مکرون در ترمیم ساختار حکمرانی و بازسازی اعتماد سیاسی را نشان داد.
رئیسجمهور که در دوره اول خود با شعار «نه چپ، نه راست» توانسته بود جناحهای میانه و تکنوکراتها را گرد هم آورد، اکنون در شرایطی قرار گرفته است که دیگر نه حمایت جناح راست را دارد و نه اعتماد جناح چپ را. بسیاری از چهرههای نزدیک به او، از جمله گابریل آتال، نخستوزیر پیشین، و ادوارد فیلیپ، نخستوزیر نخست او، بهصراحت از سیاستهای رئیسجمهور انتقاد کردهاند. آتال با لحنی تند گفته است: «رئیسجمهور سه بار همان مسیر را امتحان کرده است؛ شاید وقت آن رسیده باشد مسیر تازهای را جستوجو کند.» فیلیپ نیز در سخنانی که بازتابی گسترده داشت، از «خستگی سیاسی» مردم و «انزوای خطرناک قدرت» سخن گفت. این واکنشها نشانهای از شکاف درونی در اردوگاه ریاستجمهوری است که زمانی با وعده اصلاحات ساختاری و نوسازی سیاسی به قدرت رسیده بود، اما امروز از درون تهی به نظر میرسد.
مکرون با بحرانهای متعددی همزمان روبهرو است. از یک سو، بنبست در مجلس ملی مانع از تصویب لوایح کلیدی، از جمله بودجه، شده است. از سوی دیگر، اعتراضهای اجتماعی که از دوران اصلاحات بازنشستگی آغاز شد، همچنان در شکلهای مختلف ادامه دارد. وضعیت اقتصادی کشور نیز با تورم بالا، رشد پایین و بدهی سنگین دولت، اعتماد عمومی را به شدت تضعیف کرده است. در کنار این مشکلات، بحران کالدونیای جدید به شکلی نمادین نشان میدهد که چالشهای مکرون نهتنها در پاریس، بلکه در سراسر قلمرو جمهوری گسترده است. تلاش برای حفظ کنترل سیاسی بر این منطقه دورافتاده، به یکی از نقاط اختلاف میان دولت مرکزی و مخالفان داخلی بدل شده است.
در چنین فضایی، مکرون با گزینههایی محدود و دشوار مواجه است. یکی از این گزینهها، انحلال دوباره مجلس ملی و برگزاری انتخابات زودهنگام است؛ اقدامی که میتواند خطرناک باشد، زیرا احتمال پیروزی جناح راست افراطی به رهبری مارین لوپن بیش از هر زمان دیگری افزایش یافته است. گزینه دیگر، تعیین یک نخستوزیر بیطرف یا تکنوکرات است تا شاید از طریق چانهزنیهای سیاسی موقت، دولت بتواند تا پایان دوره ریاستجمهوری دوام بیاورد. گزینه سوم، ادامه سیاست فعلی و مقاومت در برابر فشارها تا پایان دوره است؛ رویکردی که میتواند به فروپاشی کامل پایگاه سیاسی او منجر شود. هر سه مسیر پرهزینهاند و هیچکدام تضمینی برای بازسازی اعتبار از دسترفته رئیسجمهور ندارند.
تحلیلگران سیاسی در فرانسه معتقدند که بحران کنونی، صرفاً نتیجه اشتباهات تاکتیکی دولت نیست، بلکه بازتاب یک فرسایش عمیقتر در نظام سیاسی جمهوری پنجم است؛ نظامی که پس از دههها، دیگر با ساختار اجتماعی و اقتصادی امروز فرانسه سازگار نیست. ظهور جنبشهای پوپولیستی، کاهش اعتماد به احزاب سنتی و گسترش نارضایتی در میان طبقه متوسط، همه نشانههایی از تغییر بنیادین در سیاست این کشور است. در این میان، مکرون که در سال ۲۰۱۷ با وعده نوسازی همین نظام به قدرت رسیده بود، اکنون خود درگیر همان سازوکارهای ناکارآمدی است که زمانی قصد اصلاح آن را داشت.
چهره امروز مکرون، تصویری از سیاستمداری است که در میانه فشارهای داخلی، شکستهای پیاپی و ازدستدادن متحدان، بیش از هر زمان دیگری تنها مانده است. اگرچه او همچنان از جایگاه قانونی و اختیارات ریاستجمهوری برخوردار است، اما مشروعیت سیاسیاش در حال فرسایش است. مخالفان او از جناحهای مختلف، از راست افراطی تا چپ رادیکال، دیگر نیازی به سازش با دولت نمیبینند. حتی در سطح بینالمللی، تصویر فرانسه بهعنوان کشوری باثبات و پیشرو در اروپا نیز تحتتأثیر این بحران داخلی کمرنگ شده است. اکنون کاخ الیزه بیش از هر زمان دیگر یادآور صحنهای است که در آن بازیگری تنها، در جستوجوی آخرین راههای بقا، میکوشد تا روایت قدرت خود را حفظ کند، اما پژواک صدایش دیگر در فضای سیاسی فرانسه شنیده نمیشود.