بحران مدرکگرایی: چرا فارغالتحصیلان فرانسوی دیگر «نخبه» نیستند؟
افزایش بیسابقهی فارغالتحصیلان دانشگاهی در فرانسه باعث کاهش جایگاه اجتماعی، درآمد و ناامیدی عمیق نسل جوان شده است.

در فرانسهی امروز، داشتن حتی مدرک کارشناسی ارشد (bac+5) دیگر تضمینی برای دستیابی به موقعیت اجتماعی مطلوب نیست. طبق گزارش لوفیگارو، تعداد فارغالتحصیلانی که نتوانستهاند شغل مناسبی بیابند یا به موقعیتی پایینتر از سطح تحصیلاتشان بسنده کردهاند، هر روز بیشتر میشود. این پدیده، آنگونه که جامعهشناسان آن را توصیف میکنند، نتیجهی «تولید انبوه نخبگان» است؛ فرآیندی که به جای ارتقای اجتماعی، به یک نوع سقوط طبقاتی آکادمیک دامن زده است
امروزه شبکههای اجتماعی نظیر لینکدین، تبدیل به صحنهی گلایههای بیپاسخ فارغالتحصیلانی شده است که باوجود هزینهکردهای سنگین مالی و تحصیلی، همچنان جویای کار هستند. در همین گزارش از روزنامهی لوفیگارو، «امیلی» یکی از این چهرههاست. او با وجود داشتن مدرک کارشناسی ارشد در بازاریابی دیجیتال، کارآموزیهای متنوع و حتی فعالیتهای داوطلبانه، تنها موفق به کسب یک قرارداد موقتی یکساله شده است و پس از آن، بیکاری و پاسخهایی دریافتنشده به صدها رزومه ارسالشده.
مطالعات نشان میدهد که در حال حاضر ۳۱.۲٪ از دارندگان مدرک bac+5 در فرانسه دچار «سقوط طبقاتی» شدهاند؛ یعنی کاری با سطح پایینتر از تحصیلاتشان انجام میدهند یا حقوقی کمتر از سطح انتظار دریافت میکنند. مثلاً فارغالتحصیلان رشتههای ادبیات، زبان و هنر تنها حدود ۱۷۷۴ یورو درآمد خالص ماهانه دارند؛ رقمی ناچیز در شهرهایی مانند پاریس، لیون یا بوردو که قیمت هر متر مربع خانه به بیش از ۴۵۰۰ یورو رسیده است.
در گذشته، سیستم آموزشی فرانسه برای پاسخ به نیازهای اقتصادی عصر «سی سال شکوفایی» (Trente Glorieuses) به دنبال تربیت نیروی متخصص بود. اما این روند در دهههای بعد به رشد بیرویهی فارغالتحصیلان بدون توجه به ظرفیتهای بازار کار انجامید. اگر در سال ۱۹۷۰ تنها ۱۰٪ از یک نسل دارای مدرک کارشناسی ارشد بودند، این رقم در سال ۲۰۱۰ به ۴۴٪ رسید.
بااینکه سابقاً که امید به تحصیلات عالی برای ارتقای اجتماعی یک ارزش فرهنگی در فرانسه محسوب میشد، اکنون بسیاری از جوانان با ناامیدی مواجه شدهاند. اقتصاددانها هشدار میدهند که ساختار فعلی اقتصاد فرانسه تنها برای ۵۵٪ از شاغلان نیاز به تحصیلات عالی دارد، در حالی که ۶۰٪ یک نسل دارای حداقل مدرک bac+2 هستند.
این ناهماهنگی، نهتنها از نظر اقتصادی بلکه از لحاظ روانی نیز اثرگذار است. بسیاری از فارغالتحصیلان درگیر بحران هویت، افسردگی، احساس بیعدالتی و نوعی «خشونت نرم ساختاری» شدهاند. برخی به جنبشهای اعتراضی چون «شب ایستاده» (Nuit Debout) یا اعتراضات اجتماعی چون «جلیقهزردها» پیوستهاند.
از سوی دیگر، تمرکز شدید دانشگاهها و بازار کار در شهرهای بزرگ، موجی از مهاجرت تحصیلی به کلانشهرها ایجاد کرده که باعث افزایش سرسامآور اجارهها و نوعی «اشرافیت کاذب دانشگاهی» شده است؛ یعنی دانشآموختگانی که در ظاهر فرهیختهاند، اما در عمل توان مالی زندگی در مراکز شهری را ندارند.
گرچه فارغالتحصیلان نخبهی مدارس عالی مانند دانشکده مطالعات بازرگانی پاریس (HEC)، پلیتکنیک یا اکول نورمال سوپریور همچنان از مزایای اقتصادی و بازار جهانی برخوردارند، اما این گروه اقلیتی در میان انبوه فارغالتحصیلانی هستند که به دلیل فقدان رابطه، سرمایه یا شانس، از مسیر ترقی بازماندهاند.
پیتر تورچین، انسانشناس آمریکایی در اثر خود «آشوبی که در راه است» مینویسد که تولید بیش از حد نخبگان تحصیلی یکی از دلایل فروپاشی اجتماعی در تاریخ بشر بوده است. او میگوید که هرچه صندلیهای قدرت محدودتر شود و تعداد مدعیان بیشتر، رقابت شدیدتر و سرخوردگی فراگیرتر میشود.
در نهایت، آنچه امروز در فرانسه شاهد آن هستیم، نه بحران تحصیلات، بلکه بحران ارزش اجتماعی مدرک است. هرچه تعداد مدارک بیشتر، ارزش آن کمتر. نظام آموزشی که قرار بود نردبانی برای ترقی باشد، حال به نردبانی لغزنده تبدیل شده که بسیاری بر آن قدم میگذارند اما به مقصد نمیرسند.