ائتلاف ترامپ و نتانیاهو علیه ایران و فلسطین
حمله رژیم صهیونیستی به ایران، تلاشی برای تضعیف محور مقاومت، خنثیسازی مسئله فلسطین و تأمین منافع واشنگتن و تلآویو است.

در سایهی حملات هوایی رژیم صهیونیستی به مناطق مسکونی ایرانی در کنار بمبگذاریهای و خرابکاریهای تروریستی عوامل این رژیم در خاک ایران، یک معادلهی خطرناک ژئوپلیتیک در حال شکلگیری است؛ معادلهای که هدف آن، تضعیف جمهوری اسلامی ایران، انحراف افکار عمومی از جنایات غزه و روندهای دیپلماتیک برای به رسمیت شناختن کشور فلسطین است.
حملهی رژیم صهیونیستی به بیش از ۲۰۰ هدف در خاک ایران – که تاکنون به شهادت صدها نفر، از جمله زنان، کودکان و دانشمندان ایرانی منجر شده – یک اقدام برنامهریزیشده در چارچوب پروژهی سلطهی منطقهای است. ایران، به عنوان مهمترین مانع در برابر هژمونی رژیم صهیونیستی و سیاستهای سلطهگرانهی آمریکا در خاورمیانه، حالا مستقیماً هدف قرار گرفتهاست. این در حالی است که مقامات جمهوری اسلامی اعلام کردهاند پاسخ آنها مشروع، بازدارنده و مشروط به توقف حملات اسرائیل خواهد بود. با این حال، تلآویو که طی یک دههی اخیر ایران را «منبع همهی شرارتها» معرفی کرده، قصد توقف ندارد.
حملهی اخیر به ایران، ادامهی سیاستی است که پس از عملیات طوفانالاقصی در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ در غزه آغاز شد. حملات رژیم صهیونیستی با هدف نابودی ساختارهای مقاومت در فلسطین، لبنان و سوریه، بخشی از یک نقشهی بزرگ برای بازطراحی خاورمیانه مطابق با منافع واشنگتن و با نقش محوری تلآویو است. جمهوری اسلامی ایران، بهعنوان مهمترین حامی آرمان فلسطین، آخرین سنگر مقاومت در برابر این طرح است.
دونالد ترامپ، که در سال ۲۰۱۸ به طور یکجانبه از توافق هستهای وین خارج شد، اکنون با بازگشت به عرصهی قدرت، در ظاهر پیشنهاد مذاکره و توافق جدیدی را مطرح میکند؛ اما در پشت پرده، با اطلاع کامل و حتی مشارکت در زمانبندی حملهی رژیم صهیونیستی، در حال طراحی یک سیاست دوگانه است. اظهارات صریح ترامپ مبنی بر اینکه «تاریخ حمله را میدانستم» و «حملهی نظامی اسرائیل عالی بود و بیشتر هم خواهد شد»، بر وجود هماهنگی کامل میان کاخ سفید و تلآویو صحه میگذارد.
نتانیاهو، که پس از نقض آتشبس در غزه با انزوای فزاینده بینالمللی مواجه شده، این حملات را برای نجات موقعیت سیاسی خود و جلوگیری از به رسمیت شناخته شدن فلسطین انجام دادهاست. نشست سازمان ملل با محوریت راهحل دو دولتی که قرار بود با مشارکت فرانسه و عربستان سعودی برگزار شود، در آستانهی به رسمیت شناختن دولت فلسطین توسط پاریس بود. حتی چندین کشور اروپایی دیگر نیز آمادگی خود را برای پیروی از این تصمیم اعلام کرده بودند.
اما حملهی ناگهانی به ایران، نهتنها این روند را مختل کرد بلکه بهانهای شد برای به تعویق انداختن نشست سازمان ملل. امانوئل مکرون با وجود ادعای آمادگی برای به رسمیت شناختن فلسطین، صراحتاً ایرانِ مورد حمله را عامل بیثباتی منطقه معرفی کرد و باز هم از «حق دفاع اسرائیل» سخن گفت؛ همان موضع متناقضی که پیش از این نیز موجب تضعیف ابتکارهای صلح شده بود.
از سوی دیگر، خبرها حاکی از آن است که ترامپ بهتازگی با ترور مقام رهبری در ایران مخالفت کردهاست؛ اما همین موضوع خود نشانگر عمق برنامهریزیها برای بیثباتسازی و فروپاشی ایران است. در همین حال، گروههای مخالف نظام جمهوری اسلامی در خارج از کشور، بهویژه بازماندگان سلطنتطلب، با ذوقزدگی به استقبال وطنفروشی رفتهاند. در مقابل، نیروهای مترقی داخل و خارج کشور هشدار دادهاند که کشاندن ایران به درگیری نظامی مستقیم، تنها به ویرانیهای انسانی و اقتصادی خواهد انجامید.
در واقع، کشاندن کشور به جنگی مخرب، ضربهای مخرب به پیکرهی نظام و مردم است و راه آزادی و رهایی را تیرهتر خواهد کرد.» درحالیکه اسرائیل از سلاحهای هستهای برخوردار است و حاضر به پذیرش هیچ نظارت بینالمللی نیست، ایران – با وجود فشارهای شدید – تاکنون اجازهی کامل بازرسی به آژانس بینالمللی انرژی اتمی داده و بارها اعلام کردهاست که به دنبال تولید سلاح هستهای نیست. در چنین شرایطی، سکوت غرب در برابر حملات جنایتکارانهی اسرائیل به غزه و همزمان متهم کردن ایران به «بیثباتسازی منطقه» تنها یک معنا دارد: استاندارد دوگانه، تبعیض ژئوپلیتیک و همدستی در جنایت علیه بشریت.
در شرایطی که هنوز خون مردم بیدفاع غزه بر خاک خشک نشده و تصاویر کودکان محاصرهشده از هر سو جهانیان را شوکه کرده است، توطئهگران واشنگتن و تلآویو به فکر تقسیم مجدد منطقه و حذف کامل مخالفان خود هستند. اما تاریخ نشان داده است که ملتهای مقاوم، از جمله ملت ایران و فلسطین، نه با بمب و موشک، بلکه با ایمان، اتحاد و هوشیاری، نقشههای امپریالیسم را به شکست خواهند کشاند.